روش تربیتی مطلوب در سبک زندگی

یکی از دغدغه های والدین این است که یک روش تربیت مطلوب را برای تربیت فرزند خود به کار بگیرند تا بتوانند فرزندانی خوب و صالح را تربیت کنند.

#تبیین#تربیت#مطلوب

یکی از متغیرهای بنیادی که به راه های گوناگون بر فرد مؤثر است و بر رفتارهای حال و آینده تأثیر انکارناپذیری دارد، شیوه های تربیتی والدین است.

روش مطلوب تربیتی چیست؟

عملکرد خانواده به توانایی آن در هم آهنگی با تغییرات و حل تضادها و تعارضات، همبستگی بین اعضاء و موفقیت در اعمال الگوهای انضباطی، رعایت حد و مرز بین افراد، اجرای مقررات و اصول حاکم بر این نهاد با هدف حفاظت از کل سیستم خانواده مربوط می شود.

یکی از متغیرهای بنیادی که به راه های گوناگون بر فرد مؤثر است و بر رفتارهای حال و آینده تأثیر انکارناپذیری دارد، شیوه های تربیتی والدین است. خانواده اولین محل ارتباط اجتماعی کودک به شمار می رود. در سال های اولیه تنها روابط موجود برای کودک رابطه او با والدینش است.

رابطه والدین و فرزند

کنش متقابل و رابطه عاطفی بین فرزندان و والدین به انتظارات و واکنش های فرزندان در روابط اجتماعی آینده شکل می دهد، اعتقادات، ارزش ها و نگرش های فرهنگی توسط والدین پالایش می شوند و به صورتی بسیار منسجم و منتخب به فرزندان ارائه می شود.

شخصیت، نگرش ها، طبقه اجتماع اقتصادی، عقاید مذهبی، تحصیلات و جنسیت پدر و مادر در ارائه ارزش های فرهنگی و معیارهای آنها به فرزندان تأثیر می گذارد (هترینگتون،ای پارک، ترجمه طهوریان، ۱۳۷۳). تحقیقات معاصر روی شیوه های تربیتی والدین با فرزندان از کودکان و خانواده های آنان نشأت گرفته است (بامریند ۱۹۷۱ به نقل از گلاسکو و همکاران، ۱۹۹۷). استنباط بامریند از روش های تربیتی والدین در چهارچوب خانواده بر یک رویکرد تیپ شناسی بنا شده است. وی معتقد است که اثر هر عمل والدین بر روی فرزندانشان به سایر اعمال آنان وابسته است.

مطالعات انجام شده از سوی روان شناسان از قبیل فیشر (۱۹۶۵ به نقل از یعقوب خانی غیاثوند، ۱۳۷۲)، بامریند (۱۹۷۱ به نقل از گلاسکو و همکاران، ۱۹۹۷) حاکی از این است که برای شناخت شیوه مطلوب تربیتی والدین باید توجه دقیق به دو بعد رفتار والدینی یعنی پذیرش” یا “پاسخ دهی”، “مطالبه کنندگی یا کنترل کنندگی اعمال نمود. مک کویی و مارتین (۱۹۸۳) در مطالعه شیوه تربیتی والدین با فرزندان بعد سومی نیز اضافه نمود. وی این بعد سوم را ” مشارکت” نام گذاری کرد.

پاسخگو بودن یا پذیرش

پاسخگو بودن” یا “پذیرش” که با تعابیر مختلفی نظیر عشق، محبت و صمیمیت مطرح است حاکی از آن دسته از رفتارهای والدین است که بیانگر پاسخگویی به نیازهای فرزندان به ویژه نیازهای روانی آنان و ابراز عواطف گرم به آنان است.

کنترل کنندگی که با تعبیرهایی از قبیل مطالبه کنندگی، توقع داشتن یا محدود کردن تداعی می شود با انضباط همراه است. این بعد از رفتار والدین حاکی از این است که این دسته از والدین بر روی فرزندان کنترل اعمال می کنند، قوانین واضحی را وضع می کنند و به طور پیوسته این قوانین را اجرا می کنند و هم چنین دلیل و منطق این قوانین و محدودیت ها را توضیح می دهند و از فرزندان توقع دارند که رفتار درستی داشته باشند، بتوانند با ناملایمات مقابله کنند (لطف آبادی، ۱۳۷۰).

مشارکت دادن فرزند

مشارکت دادن که از طرف مک کویی و مارتین (۱۹۸۳) مطرح شد به معنای شرکت دادن فرزندان در تصمیم گیری ها و تشویق نمودن آنان جهت مسؤولیت پذیری متناسب با سن و مستقل عمل نمودن می باشد. این دسته از والدین نسبت به نیازها و دیدگاه های فرزندان شان پاسخ دهنده هستند و آنان را در تصمیمات خانواده دخالت می دهند.

آن چه فرزندان احتیاج دارند، این است که والدین از یک سو پاسخگوی محبت و صمیمیت مورد نیاز آنان باشند و از سوی دیگر کنترل کافی (نه سخت گیرانه) بر رفتار آنان داشته باشند. والدین باید به خصوص انتظارات مشخص اجتماعی و فرهنگی، اجتماعی و آموزشی که از فرزندان دارند را برایشان تبیین کنند و در عین حال به قدر کافی آنان را آزاد بگذارند و به نیازهایشان پاسخ دهند و جوابگوی آنها باشند و تشویقشان کنند تا ظرفیت ها و استعدادهای خود را به ظهور برسانند (دورنبوش و همکاران، ۱۹۹۰ به نقل از لطف آبادی، ۱۳۷۹).

روش تربیت مطلوب روشی است که نظارت و محبت به یک اندازه متعادل در آن وجود داشته باشد. 

روش مطلوب چه روشی است؟

بنابراین، روش مطلوب تربیتی، روشی است که والدین تعادل نسبی بین ارضا و پاسخگویی نیازهای گوناگون فرزندان و انتظاراتی که از آنان دارند و همین طور مشارکت ایجاد می کنند. این والدین سعی می کنند که متناسب با میزان پاسخگویی به نیازهای گوناگون فرزندان شان روش نمودن انتظارات خود از آنان بپردازند.

لازم به ذکر است که شیوه تربیتی والدین در دوره های مختلف رشد یکسان نیست. در دوره کودکی میزان تسلط والدین بر فرزندان بیشتر و در دوره های دیگر رشد میزان تسلط کم تر است. چرا که در دوره نوجوانی، همزمان با افزایش سن و رشد نوجوانی، به نوجوانان باید اختیار و آزادی کافی داده شود تا خود مختاری را تجربه کنند و احساسات و نیازهای خود را بشناسند و درباره زندگی خود تصمیم بگیرند و مسؤولیت نتایج تصمیم های خود را بپذیرند.

نیازمندی به کمک های والدین

 آنها باید یاد بگیرند که به کمک های والدین نیازمند هستند. در واقع نکته مهم در دوره های بعد از کودکی در روابط والدین و فرزندان این است که نیاز به کمک ها و حمایت های والدین در فرزندان ایجاد شود. در صورت ایجاد این نیاز در نوجوانان است که حضور والدین در میان نوجوانان و جوانان پر رنگ می شود. نکته حائز اهمیت این است که رابطه والدین با فرزندان در دوره های بعد از کودکی بیش تر شکل “جهت دهی پیدا می کند. که این جهت دهی در بعضی از زمینه ها بیشتر و در بعضی از زمینه ها کمتر خواهد بود.

پورت ایجاد نیاز به کمک والدین در نوجوانان و جوانان است که والدین می توانند از فرزندان خود توقع مسؤولیت پذیری در زمینه های مختلف تحصیلی، شغلی و اجتماعی، داشته باشند.

شیوه والدین درست کار

والدینی که در شیوه تربیتی خود همواره با تعادل بین ابراز محبت و پاسخ دهی به برای فرزندان و تعریف و روشن کردن توقع و انتظارات خود از آنها و مشارکت دادن آنها در تصمیم گیری های مربوط به امور خانه می پردازند همواره براساس موارد زیر رفتار خواهند کرد:

آنها تردید نمی کنند که درباره رفتارهای ناخوش آیند کودک سخن بگویند، اما همیشه بر رفتار کودک تأکید دارند و هرگز خود او یا شخصیتش را مخاطب قرار نمی دهند. این والدین به دلیل این که کودک خلافی انجام داده وی را طرد نمی کنند و تمام توجه خود را به اصلاح رفتار اختصاص می دهند و هرگز سعی نمی کنند او را هراسان و پریشان سازند و یا مقصر جلوه دهند. این دسته از والدین به مشکلات فرزندان، به عنوان مشکلی که نیاز به راه حل دارد توجه می کنند، نه به عنوان رفتاری ناپسند که فرزندان عمدا برای ناخشنود کردن والدینش انجام می دهد (براون و فرانسیس، ۱۹۸۳).

اینان به نیکی ذات انسان معتقد هستند و اعتقاد دارند که اگر به این نیکی بها داده شود، شکوفا خواهد شد. آنها تلاش نمی کنند تا فرزندان را مقصر جلوه دهند. این دسته از والدین سعی می کنند همواره فقدان دانش فرزندان را اصلاح کرده و به او مهارت و اندیشه لازم برای مقابله با مشکلات و ناکامی ها را ارائه دهند زیرا اعتقاد دارند که هیچ فردی نمی تواند ناملایمات اجتماعی را تحمل کند، مگر آن که خود را برای مقابله با ناملایمات آماده نماید.

اینان فرزندان خود را برای مقابله با مصائب زندگی آماده می سازند و اعتقاد دارند که رفتارهای اشتباه آنان برای رسیدن به بلوغ فکری و مقابله با مشکلات دوران بزرگسالی ضروری است (براون و فرانسیس، ۱۹۸۳) و در هنگام آموزش فرزندان خود بدون کوچک ترین خشونت و فشاری به آنها می آموزند که با ارزش ترین هدیه در زندگی خودنظمی است. چرا که تمام نعمات این جهان به تدریج از بین می رود، مگر آن که با نظم و ترتیب و به نحو احسن مورد استفاده قرار بگیرند. به همین دلیل این گونه والدین قاطع و جدی هستند. این والدین نیز نقاط ضعف فرزندان خود را نمی پسندند ولی آنها را در این نقائص و کمبودها مقصر نمی دانند و آنان را سرزنش نمی کنند بلکه توقعات خود را مورد بررسی قرار می دهند.

در این الگوی تربیت فرزندان علی رغم رفتار ناشایستی که از خود سر می زند مورد تنبیه واقع نمی شود و در همین حال جنبه های مثبت آنها در نظر گرفته می شود. به عقیده آنان فرزندان هرگز به قدری ناپسند رفتار نمی کنند که هیچ نکته مثبتی در او دیده نشود، بلکه حتی زمانی که به دلیل رفتار بد، او را تنبیه می کنند، محبت و توجه خود را از او دریغ نمی کنند و در انتقاد از کودک به ندرت خشرنت به خرج می دهند و همواره انصاف را رعایت می کنند، آنها بیش از آن که تنبیه کنند از کودک تمجید می کنند و می دانند که آن چه به طور مداوم به کودک بگویند در ذهن او نقش خواهد بست و اگر توانایی و شایستگی در مورد کودک وجود دارد باید به او گوشزد کرد تا بتواند این توانایی را در خودش تقویت کند.

به اعتقاد این دسته از والدین هیچ هدیه ای از بالاتر از خود خویشتن پذیری نیست.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.