قیام امام حسین(ع) تکلیف الهی بود یا هلاکت

یکی از شبهاتی که ممکن است ذهن خواننده  یا شنونده روضه امام حسین (علیه‌السّلام) را به خود مشغول کند این است که امام حسین (علیه‌السّلام) با این کار خود را به هلاکتی انداخته‌اند .

#قیام#حسینی#ایثار#تکلیف#دینی


که خداوند در قرآن با آیه «وَلَا تُلْقُوا بِاَیْدِیکُمْ اِلَی التَّهْلُکَهِ؛ خود را با دست‌هایتان به هلاکت نیندازید» نهی کرده است. و انجام این کار، خودکشی است.

 چطور ممکن است امام حسین (علیه‌السّلام) که فرزند رسول گرامی اسلام و امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) است و با دین اسلام آشنایی کامل دارد چنین کاری کرده باشند؟

برخی افراد و بعضی از علمای با استناد به جمله «ولَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ»، شهادت را مصداق هلاکت دانسته‌اند و از این طریق از جهاد فرار می‌کنند.

و در ذهن برخی از عوام هم ممکن است بیاید، این است که مگر نه این که در قرآن می فرماید: «… وَلا تُلْقُوا بِایدیکمْ الَی التَّهْلُکهِ..»

 به دست خود، خودتان را به هلاکت نیندازید. پس چطور حضرت با این که می دانست کشته می شود رو به سمت کربلا رفت؟

در این مبحث  به شبهه (اگر امام حسین(ع) می‌دانست که عاقبت این راه کشته شدن و اسارت اهل و عیال می‌باشد، آیا این به معنی خود را به هلاکت انداختن نیست که ما را براساس آیه شریفه قرآن از آن نهی کرده‌اند؟) پاسخ خواهیم داد؟

معنای هلاکت چیست؟

خداوند به ما امر فرموده : « َ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکه ؛ (۱) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید » ؛ معنای هلاکت چیست ؛ در قاموس قرآن آمده :
« هلاک در اصل به معنى ضایع شدن و تباه گشتن است‏ » (۲)

«تهلکه» در این آیه به معنای هلاکت است و مقصود از آن هر کاری است که انجام آن به انسان ضرر بزرگی بزند که تحمل آن در حالت عادی ممکن نیست؛ مانند فقر یا مریضی یا مرگ.

این آیه کریمه در ابتدا به انفاق در راه خدا؛ یعنی فداکاری در راه وی و بخشش در طریقی که او می‌پسندد، دعوت و پس از آن از‌ انداختن خود در هلاکت منع می‌نماید.

 پس مراد از هلاکت در این آیه، هلاکتی است که از ترک فداکاری و از خودگذشتگی در راه خدا نشات می‌گیرد.

سپس می‌فرماید ” و نیکی کنید”. یعنی با فداکاری و از خودگذشتگی در راه خدا از نیکوکاران باشید؛ پرواضح است که هر نوع فداکاری، فداکاری نیکو نمی‌باشد.

 و هر بخششی محبوب و پسندیده درگاه خداوند نیست؛ زیرا اگر چنین بود باید فداکاری‌های دیوانگان و نادانان نیز، در نزد خداوند پسندیده باشد.

با تاملی کوتاه در آیات قرآن می توان دریافت که خداوند خود در جای جای قرآن مومنان را دستور به مجاهدت و بذل جان خود در راه اهداف بالاتر می دهد .

کشتن یا کشته شدن را یکی از دو نیکویی قلمداد می نماید(۳) ، حال می توان مجاهده اختیاری در راه خدا را که احیانا به شهادت منتهی می گردد، به هلاکت انداختن خود و امری مذموم دانست ؟

 پس به یقین منظور آیه خود را به هلاکت نیندارید، چیزی نیست که برداشت نموده اید .

با تامل در آیه به روشنی معلوم می شود که حقیقت بر عکس مدعای شما و به نوعی موید رفتار امام است ، زیرا متن کامل آیه از این قرار است :

« در راهِ خدا، انفاق کنید! (با ترک انفاق،) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! نیکى کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست مى‏ دارد ».

 مفسران تاکید می نمایند که این آیه در خصوص انفاق در مورد جهاد در راه خداست و کمک های مالی در تامین لشگری که در راه خداوند به جهاد و قتال می پردازد . خداوند ترک کمک در این مسیر را به منزله هلاک نمودن خود قلمداد نموده است .(۴)

پس وقتی عدم تامین مایحتاج مالی برای سپاه به منزله هلاک نمودن خود و از دست دادن سعادت حقیقی است ، روشن است که ترک جهاد در راه خدا و فدا نمودن جان خود در جایی که لازم است این وظیفه انجام بپذیرد تا چه حد غیر قابل قبول خواهد بود .

هر کشته شدنی به معنای هلاکت نیست

درست است که قرآن کریم می‌فرماید: «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» با دستهای خود، خویشتن را به هلاکت نیندازید (۵) اما این موضوع خود را در معرض نابودی قرار ندادن یکی از موضوعاتی است که به حسب اختلاف احوال و عناوین، گاه موضوع حکم تحریمی و گاه موضوع حکم الزامی و وجوبی می‌شود .

و این طور نیست که مطلقا القای نفس در تهلکه در همه شرایط حرام باشد، بلکه گاهی هم واجب می‌شود. به عنوان مثال اگر اسلام در معرض نابودی باشد.

 و نجات آن متوقف بر القای نفس در تهلکه باشد، آیا باز هم القای در تهلکه جایز نیست؟ آیا عقلا و شرعا کسی که برای حفظ جان خود اسلام را در تهلکه بگذارد مسئول نیست؟

در واقع فلسفه جهاد و دفاع، دعوت به توحید و آزاد کردن بشر از پرستش غیرخدا و حفظ اسلام و نجات دین از نابودی و یا حفظ کشور اسلام از تسلط اجانب است که طبق احکام جهاد و دفاع با یقین به کشته شدن و افتادن نفوس بسیار در تهلکه واجب است.

فرق بین هلاکت  و شهادت

هلاکت به معنای مرگ بی‌دلیل است؛ امّا شهادت به معنای قربانی شدن در راه هدف و رسیدن به زندگی ابدی است

۱- شهادت به عنوان آخرین راه کار و از روی اضطرار، برای حفظ اسلام ازخطر حتمی و نوعی جهاد به شمار می آید؛ که زیر نظر ولی خدا و با فرمان امام معصوم یا جانشین او انجام می پذیرد.

 اما عملیات انتحاری به عنوان اولین راه کار و به دستور نظام سلطه برای کشتار عمومی و ایجاد رعب و وحشت و جنگ روانی انجام می گیرد.

۲- شهادت دارای مقصد شرعی و عقلی بوده و دارای نتایج دنیوی و اخروی بسیار است؛ اما عملیات انتحاری مخالف شرع و عقل بوده و امری خطرناک و وحشت آفرین برای بشریت است .

۳- انفاق مال و جان و شهادت طلبی در حقیقت نجات از تهلکه  گمراهی و تباهی فرد و جامعه است ، اما عملیات انتحاری پرتاب خود و جامعه دروادی  هلاکت و نابودی است .

۴- شهادت محبوب اولیا الهی و هنر مردان خدا است ،اما تهلکه و انتحار مبغوض خدا و معتقدان به معاد و دین الهی است .

۵- شهادت حاکی از شهود و عرفان و حضور آگاهانه شهید نسبت به مسیر و شناخت دو اردوگاه حق و باطل است ؛ اما انتحار در اوج بی خبری و جهالت و از روی تعصبات کورکورانه فرد انتحاری است.

۶- شهادت عامل تقویت اردوگاه حق و عامل افتخار مظلومان و موجب عصبانیت سران استکبار است ؛ اما انتحار موجب تقویت اردوگاه باطل و رضایت جبهه استکبار و خشم و نفرت خدا و مردم .

جایگاه شهید و شهادت در قرآن و احادیث

در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد. از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است .

از زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید، مسرت و خوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید. در این نوشتار کوتاه اشاره ای به آنها خواهیم داشت.

واژه شهید به معنای حضور و دیدن گرفته شده است، و صفت مشبّه و دلالت بر ثبوت دارد. (۶) واژه شهید در قرآن کریم به عنوان گواه و شاهد (گواهان اعمال) آمده است.

قرآن کریم درباره شهید و شهیدان می فرماید: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ(۷) هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.

منظور از حیات، همان حیات واقعی است و در نقطه مقابل در آیات دیگری خداوند متعال حیات کافران را پس از مرگ، هلاکت و نابودی شمرده است. (۸)

بنابراین، حیات شهیدان و زنده بودن آنها سعادتمندی است که همه مؤمنان از آن بهره مند خواهند شد. از طرفی برخی از مردم تصور می کردند که کسانی که در راه خدا جهاد می کنند و به شهادت می رسیدند، نابود شده و از بین رفته اند،

 به همین جهت قرآن کریم برای زدودن چنین تصوری می فرماید: کسانی که در راه خدا کشته می شوند، زنده اند، و نزد پروردگار خویش از روزی بهره مند می شوند. (۹)

شهادت در فرهنگ دین مقدس اسلام دو معنای متفاوت دارد:

۱- معنای خاص. که همان کشته شدن در معرکه و میدان جنگ در راه خدا است که دارای احکام ویژه ای در فقه اسلامی است. مثلاً می گویند: شهید نیاز به غسل و کفن ندارد، بلکه با همان لباس خونین دفن می شود.

۲- معنای گسترده و عام. که انسان در مسیر انجام دادن وظیفه الهی کشته شود و یا بمیرد.

پس هر کس در حین ادای وظیفه ای به هر صورت از دنیا برود، شهید است، چنان که در روایات اسلامی نیز آمده که چند گروه شهید از دنیا می روند:

۱- کسی که در طریق تحصیل علم از دنیا برود.

۲- کسی که در بستر از دنیا برود، ولی به حق پروردگار و پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله  و اهل بیت آن حضرت معرفت داشته باشد.

۳- کسی که برای دفاع از مال خویش در برابر مهاجمان ایستادگی کند و کشته شود.

بنابراین، کسانی که عقیده حق داشته و در مسیر حقیقت گام بر می دارند و در همین راه از دنیا می روند، براساس اشاره قرآن کریم و روایات اسلامی در زمره شهدا قرار دارند، و اجر شهداء را می برند. خداوند متعال می فرماید:

 وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ و آنان که به خدا و رسولانش ایمان آورند، به حقیقت راستگویان عالمند و برایشان نزد خدا اجر شهیدان است، پاداش اعمال و نور ایمانشان را (در بهشت) می یابند. (۱۰)

در روایت آمده که شخصی به امام صادق  علیه السلام  عرض کرد: «از خدای بخواه که شهادت را برای من روزی کند. امام  علیه السلام  فرمود: «مؤمن شهید است» سپس آیه ۱۹، سوره حدید را تلاوت کرد. (۱۱)

حضرت امام باقر  علیه السلام  می فرماید: آن کس از شما که به مسأله ولایت آشنا باشد، و در انتظار ظهور مهدی (عج) به سر، برد و خود را آماده (حکومت عدل جهانی او) سازد.

 مانند کسی است که با مهدی آل محمد  صلّی الله علیه و آله  با سلاحش جهاد کرده باشد. سپس فرمود: «بلکه به خدا سوگند مانند کسی است که همراه رسول الله با سلاحش جهاد کرده باشد. »

 و برای مرتبه سوم بیان داشت: «بلکه به خدا سوگند همانند کسی است که با رسول خدا  صلی الله علیه و آله  در خیمه او شهید شده باشد. » بعد فرمود: «درباره شما آیه ای از قرآن نازل شده است. » راوی می گوید: پرسیدم کدام آیه؟ فرمود: آیه ۱۹، سوره حدید. . »(۱۲)

پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله  می فرماید: «اذا جاء الموت لطالب العلم و هوی علی هذا الحال مات شهیدا. کسی که در راه تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است. »(۱۳)

امام صادق  علیه السلام  می فرماید: کسی که برای دفاع از مال خود (در برابر مهاجمان) ایستادگی کند و کشته شود، شهید است. »(۱۴)

پیامبر  صلی الله علیه و آله  در جایی دیگر می فرماید: «هر مؤمنی از امت من راستگو و شهید است. . . »(۱۵)

حرمت فرار و عقب نشینی از جنگ و جهاد

یـایها الذین ءامنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفـا فلا تولوهم الادبار• ومن یولهم یومئذ دبره الا متحرفـا لقتال او متحیزا الی فئه فقد باء بغضب من الله وماوه جهنم وبئس المصیر. (۱۶)
‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید)! • و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند-

مگر آنکه هدفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است “

جنگی در میدان جنگ از این سو به آن سو شود تا بدین وسیله راهی برای غافلگیر کردن حریف خود پیدا کند.

و” تحیز” به معنای گرفتن” حیز” است که به معنای مکان است، و کلمه” فئه” به معنای یک قطعه از جماعت مردم است.

 و” تحیز بسوی فئه” به این معنا است که مرد جنگی از یک تاختن صرفنظر نموده و خود را به طرف عده‌ای از قوم خود بکشاند تا به اتفاق ایشان بجنگد.

کلمه” باء” از” بواء” به معنای رجوع به مکان و استقرار در آن است لذا راغب می‌گوید: معنای اصلی کلمه” بواء” مساوی بودن
اجزاء در مکان است به خلاف” نبوه” که معنایش منافی بودن آن اجزاء است «۲»، و بنا بر آنچه راغب گفته معنای آیه چنین می‌شود:
” برگشت به جای خود در حالی که غضب خدا را به همراه داشت”.

پس معنای دو آیه مورد بحث این می‌شود: ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید وقتی کفار را ملاقات می‌کنید ملاقات جنگی و یا در حالی که می‌روید تا با ایشان بجنگید پس از ایشان نگریزید.

 که هر کس در چنین وقتی از ایشان بگریزد و از میدان جنگ برگردد با غضب خدا بر گشته است، و ماوای او جهنم است که بد بازگشت گاهی است.

 مگر اینکه فرارش به منظور بکار بردن حیله‌های جنگی و یا برای این باشد که بخواهد به اتفاق رفقایش بجنگد که در این دو صورت اشکال ندارد. (۱۷)

فلسفه تحریم فرار از جهاد

در کتاب” عیون الاخبار” امام” علی بن موسی الرضا” ع در پاسخ یکی از دوستانش که از فلسفه بسیاری از احکام سؤال می کند در زمینه فلسفه تحریم فرار از جهاد می نویسد:”

 خداوند به این دلیل فرار از جهاد را تحریم کرده که موجب وهن و سستی در دین و تحقیر برنامه پیامبران و امامان و پیشوایان عادل می گردد و نیز سبب می شود که آنها نتوانند بر دشمنان پیروز شوند و دشمن را به خاطر مخالفت با دعوت به توحید پروردگار و اجرای عدالت و ترک ستمگری و از میان بردن فساد کیفر دهند،

بعلاوه سبب می شود که دشمنان در برابر مسلمانان جسور شوند و حتی مسلمانان بدست آنها اسیر و مقتول گردند و سرانجام آئین خداوند عز و جل بر چیده شود”(۱۸)

«زَحف»، به معنای غلتیدن و روی زمین کشیدن است، به لشکرکشی و حرکت یک لشکر انبوه هم از این جهت که از دور چنین به نظر می رسد که روی زمین می غلتند و پیش می آیند، زحف گفته می شود.

امام رضا علیه السلام فرمود: «فرار از جهاد، موجب وهن دین، استخفاف رهبر حقّ، جرأت یافتن دشمن و محو مذهب است».[(۱۹)

در فضائل حضرت علی علیه السلام آمده است: «وی در تمام عمر، حتّی یک بار هم از جبهه و جنگ فرار نکرد».(۲۰) و آن حضرت فرمودند:

 «پسندیده ترین مرگ، شهادت است، سوگند به آن کسی که جان فرزند ابی طالب به دست اوست، برای من کشته شدن با هزار ضربه ی شمشیر، راحت تر و آسان تر از مرگ در بستر است».(۲۱)

استناد به آیه برای فرار از جهاد

ایه الله مکارم شیرازی، مفسر و مرجع تقلید بعضى از عافیت طلبان براى فرار از جهاد فى سبیل الله به جمله و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکه (با دست خویش ، خود را به هلاکت نیفکنید) چسبیده اند.

 و رسوائى را به آنجا رسانیده که قیام امام حسین (علیه السلام ) را در عاشورا که سبب نجات و بقاى اسلام در برابر دشمنانى همچون بنى امیه شد، مصداق این آیه شمرده اند،

 غافل از اینکه اگر این باب گشوده شود، جهاد به کلى باید تعطیل گردد، اصولا تهلکه با شهادت دو مفهوم متباین دارد، تهلکه به معنى مرگ بیدلیل است در حالى که شهادت قربانى شدن در راه هدف و نایل گشتن به حیات جاویدان است .

باید به این حقیقت توجه داشت که جان انسان ، ارزشمندترین سرمایه وجود او نیست ، ما حقایقى با ارزشتر از جان داریم ، ایمان به خدا، آیین اسلام ، حفظ قرآن و اهداف مقدس آن ، بلکه حفظ حیثیت و آبروى جامعه اسلامى ، اینها اهدافى والاتر از جان انسان است که قربان شدن در راه آن هلاکت نیست ، و هرگز از آن نهى نشده .

در حدیثى مى خوانیم که : گروهى از مسلمانان براى جهاد به قسطنطنیه رفته بودند یکى از مردان شجاع حمله به لشکر روم کرد و داخل در صفوف آنها شد یکى از حاضران گفت : القى بیدیه الى التهلکه :

 خود را با دو دست خویش به هلاکت انداخت اینجا بود که ابو ایوب انصارى برخاست و فریاد زد: اى مردم ! چرا این آیه را بد تفسیر و تاویل مى کنید؟

 این آیه درباره ما طایفه انصار نازل شد، هنگامى که خداوند دینش را عزت داد و یاورانش فزونى گرفتند بعضى از ما به دیگرى مخفیانه به گونهاى که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نشنود،

چنین گفتند که اموال ما از دست رفت ، و خداوند اسلام را عزیز و یارانش را زیاد کرد، ما اگر در مدینه بمانیم به اموال از دست رفته خود برسیم بهتر است ،

 آیه فوق بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شد و به ما فرمود: انفاق در راه خدا کنید و خویشتن را به هلاکت نیفکنید و منظور از هلاکت ، اقامت در مدینه براى اصلاح اموال و ترک جهاد بود

پس نتیجه این می شود که، برخی افراد برای فرار از جهاد، به عبارت «ولَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ؛ با دست خود، خودیش را به هلاکت نیفکنید»، استناد کرده و هر گونه جهاد ابتدایی را به هلاکت انداختن نفس دانسته‌اند و حتی قیام امام حسین(ع) را نیز مصداق آن شمرده‌اند. (۲۲)

 وی در پاسخ به این به این مسئله معتقد است «تَهْلُکَه» یا هلاکت با شهادت تفاوت دارد. تهلکه به معنای مرگ بی‌دلیل است، در حالی که شهادت به معنای قربانی شدن در راه هدف و رسیدن به زندگی ابدی و جاودان است. (۲۳)

از نظر وی، به هلاکت انداختن نفس مربوط به جایی است که هدفی بالاتر از جان نباشد و الا باید جان را فدای آن هدف کرد؛ همان‌گونه که امام حسین(ع) و تمام شهیدان دیگر این‌گونه کردند. (۲۴)

صاحب جواهر مبارزه کردن مسلمان ضعیف با دشمنی که درخواست مبارزه در میدان نبرد کرده است، مصداق انداختن خویش در تهلکه ندانسته و آن را مصداق شهادت برشمرده است؛ برخلاف علامه حلی در قواعد که آن را حرام دانسته است. (۲۵)

کلیدهای تحصیل رضایت الهی در دستان امام حسین(علیه السلام)

خدای متعال در قرآن کریم آیه های زیبایی را برای تحصیل رضایت خود در اختیار انسان ها قرار داده است، کلید های ارزشمندی که به درستی می توان همه آنها را در زندگی ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) مشاهده کرد.

۱-خوف و امید به خدای متعال:
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّه  (26) (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند و این (مقام والا) براى کسى است که از پروردگارش بترسد.»

۲-ایمان و عمل صالح:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ … رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ؛( ۲۷)  کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات هستند. خدا از آن ها خشنود است و آن ها [هم] از خدا خشنودند.»

۳-دشمنی با دشمنان خدا:
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) این چنین نقل می نماید: «قَالَ عِیسَى بْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَیْهِ. قَالُوا: یَا رُوحَ اللَّهِ بِمَاذَا نَتَحَبَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ نَتَقَرَّبُ؟ قَالَ:

 بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِی وَ الْتَمِسُوا رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِهِم ؛( ۲۸)  حضرت عیسی بن مریم به حواریین فرمود: کاری کنید که نزد خدا محبوب گردید و به خدا نزدیک شوید. گفتند:

 ای روح الله! چگونه در نزد خدا محبوب شویم و به او نزدیک گردیم؟ گفت: با بغض اهل گناه، و با دشمنی ایشان، رضای الهی را طلب کنید!»

امام حسین علیه السلام فاتح قله اطمینان و رضایتمندی از خدا

در احادیث مشخصی از منابع روایی و تفسیری، سوره مبارکه فجر به نام سوره ی امام حسین (علیه السلام) شهرت یافته است. منابع تفسیری و  روایی رابطه ای زیبا بین محتوای این سوره و امام حسین (علیه السلام) برقرار کرده اند.

از جمله اینکه در روایتی از امام صادق (علیه السلام) این چنین بیان شده است: «ابْنِ فَرْقَدٍ از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت کرده که حضرت به اصحاب خود فرمود: سوره ی فجر را در نمازهای واجب و نیز نماز مستحب خود بخوانید، چرا که این سوره به امام حسین(علیه السلام) اختصاص دارد. ابو اسامه عرض کرد:

 چگونه این سوره به آن حضرت اختصاص دارد؟ فرمود: مگر نشنیدی قول خدای تعالی را «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى  رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی؟».

 این آیه درباره حسین بن علی (علیه السّلام) است؛ چرا که او صاحب نفس مطمئنه ی راضیه ی مرضیه است».( ۲۹)

به اذعان مفسران قرآن و روایاتی که در منابع تفسیر ذکر شده، مصداق اتم و اکمل نفس مطمئنه، وجود مقدس ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) است

. امام حسین (علیه السلام) در مسیر بندگی و سیر الی الله با صبر و تحمل سختی ها در آرامش بی مثالی قرار داشت. آرامشی که او را برای انجام تکالیف الهی مصمم تر می کرد.

هر چند کسانی که از این شاخص دینی و عرفانی برخوردار نبودند، و از این آرامش و اطمینان خاطر بهره ای نداشتند،( ۳۰)  سعی داشتند حضرت را از ورود در مسیر کرب و بلا، باز دارند،

قیام امام حسین(ع) تکلیف الهی بود نه هلاکت

هنگامى که امام(علیه السلام) به منزلگاه «زباله»(۳۱) رسید، خبر شهادت برادر رضاعى اش ـ عبدالله بن یقطر (علاوه بر شهادت مسلم و هانى) ـ را شنید، نوشته ایى را بیرون آورد و براى مردم خواند:

««بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» أَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ أَتانا خَبَرٌ فَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَهَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، وَ قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ أَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛

(به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبر ناگوار شهادت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسید، شیعیان ما از یارى مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد مى تواند. هیچ بیعتى از ما بر عهده او نیست).

به دنبال این سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند، تنها همان عدّه از یاران آن حضرت که از مدینه با او همراه بودند، باقى ماندند.

این سخن را بدان جهت فرمود که عدّه اى فکر مى کردند امام(علیه السلام) به شهرى وارد مى شود که مردم آن سامان همه مطیع فرمان او هستند و امام زمام حکومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد!

ولى هنگامى که دیدند مردم بى وفاى کوفه دست از یارى امام کشیدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و یارانش نیست از گرد آن حضرت پراکنده شدند.(۳۲)

همچنین هنگامی که امام حسین(ع) خبر شهادت حضرت مسلم را از فرزدق شاعر شنید فرمود:«رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلى رَوْحِ اللهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، أَلاَ إِنَّهُ قَدْ قَضَى ما عَلَیْهِ وَ بَقِىَ ما عَلَیْنا»؛

(خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانید او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است).

این سخنان به خوبى نشان مى دهد که امام(علیه السلام) رسالت و مأموریّت خاصّى در این سفر خطرناک براى خویش مى دید.

 و گرنه بعد از علم و اطّلاع از پیمان شکنى مردم کوفه و شهادت «مسلم» و «هانى» و «عبدالله بن یقطر» مى بایست به مکّه، یا مدینه باز گردد و تردیدى به خود راه ندهد، نه این که به سوى کوفه که ابن زیاد بر آن تسلّط کامل پیدا کرده بود برود.

 به خصوص این که بیعت را از همه همراهان بر مى دارد و با صراحت مى گوید ما به سوى خطر پیش مى رویم آنها که غیر از این گمان مى کردند آزادند، بازگردند. (۳۳)

اباعبداللَّه الحسین علیه السلام  جانش را انفاق  کرد نه به هلاکت رساند.

آیه تَهْلُکَه آیه ۱۹۵ سوره بقره که خداوند در آن به بندگانش دستور داده است که برای اقامه جهاد در راه خدا، انفاق کنند و با ترک انفاق خود را به هلاکت نیندازند.

یعنی اگر انفاق نکردید در راه خدا از مالتان مضایقه کردید و در مواردی که باید از جان خود دست بشویید از بذل جان دریغ کردید همین عمل اسباب دردسر و به مهلکه افتادن شماست در قیامت، این مال آتش می شود و بدن شما را به آن داغ می کنند .

(« یَوْمَ یُحْمَى‏ عَلَیْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى‏ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ‏وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لِأَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَاکُنتُمْ تَکْنِزُونَ»)(۳۴)

اگر از جهاد فرار کردید کفّار بر شما مسلّط می شوند، عزّت بذل جان و شهادت در راه خدا را بپذیرید تا ذلّت اسیری کفّار را تحمّل نکنید.

پس معنی آیه این طور نیست که در افواه مشهور شده و ذهن به آن متوجه می شود. مهلکه دنیوی و اخروی ترک جهاد است.

پس اباعبداللَّه الحسین علیه السلام همیشه در حال انفاق بود و خود را به مهلکه نینداخت چه مهلکه ای بدتر از اسیری یزید، چه مهلکه ای بدتر از بیعت و همراهی با یزید؟(۳۵)

در هر صورتی امام  حسین (ع) را می کشتند

اگر حسین بیعت کرده بود جانش در امان بود؟ آبرویش محفوظ بود؟ معاویه با این که رعایت ظاهر را تا اندازه ای می کرد حضرت مجتبی علیه السلام در مجلس بود خطیب را می فرستاد سبّ علی علیه السلام را بکند امام حسن مجتبی علیه السلام چاره ای نداشت موقعیت این طور اقتضا می کرد.

اما در مورد حضرت سیدالشهدا زمینه طور دیگری برایش فراهم شده بود اگر بیعت می کرد باید همپیاله یزید بشود.

آن وقت مگر یزید دست برمی داشت؟ مگر امام حسن را راحت گذاشتند نه، عاقبت او را کشتند، یزید هم که محافظه کارتر از معاویه نبود، بلکه در بروز خیانت و شقاوت زیاده روی بیشتری می کرد.

پس بنابر این جواب امثال ابن تیمیه سنّی (که در کتاب منهاجش می نویسد چرا حسین با یزید صلح نکرد؟) واضح می شود. جناب شیخک مگر امام حسن با معاویه صلح نکرد؟

آیا معاویه شرایط  صلح را رعایت کرد؟ آیا دست از فتنه و فساد برداشت؟ آیا غارت و کشتار شیعیان خاتمه یافت؟ در آخر امر آیا حسن را به زهر جفا نکشت؟

 دیگر از یزید پلید چه انتظاری می توان داشت بر فرض که امام حسین هم بیعت می کرد آیا اگر یزید امان می داد به گفته اش اطمینان بود؟

صلحنامه و شیعه کشی معاویه

از جمله شرایط صلحنامه حضرت مجتبی علیه السلام با معاویه این بود که از این به بعد دوستان علی علیه السلام در امان باشند، اما معاویه به زیاد دستور داد که هر جا شیعه علی علیه السلام سراغ داری مهلتش مده فوراً او را بکش.

بعد کار را رسانید به جایی که هر کس را که «احتمال» شیعه بودن می داد،

 می کشت عده زیادی را به همین بهانه از بین بُرد. اگر حسین هم بیعت می کرد آیا شما احتمال می دهید که ممکن بود یزید به شرایط حسین علیه السلام ترتیب اثر دهد؟

تقیه بر امام  حسین (ع) حرام بود

از لحاظ اخروی هم اگر با یزید بیعت می کرد حرام واقعی مرتکب شده بود اینجا تقیه بر حسین علیه السلام حرام بود، زیرا وضع زمان طوری بود که اگر ابی عبداللَّه خلافت یزید را تصویب می فرمود اسلام از بین می رفت خودش فرمود که شنیدم از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:

هر گاه سلطان جائری که هتک حکم خدا و سنّت پیغمبر می کند و حرمت عباد را می شکند هر کس با او اظهار مخالفت نکند- به قول یا به فعل- حق است بر خدا که او را با آن ظالم محشور فرماید.

 مَنْ رَأى‏ سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرم اللَّهِ ناکِثاً لِعَهْدِاللَّهِ مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وآلِهِ وَسَلَّمَ یَعْمَل فى عِبادِ اللَّهِ بِالاثْمِ وَالْعُدوانِ ثُمَّ لَمْ یُغَیِّر بِقَوْلٍ وَلا فِعْلٍ کانَ حَقیقاً عَلَى اللَّهِ انْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ …»،( (۳۶)

یعنی یزیدی که شرابخواری و زناکاری و قماربازی او علنی است، اگر من اظهار مخالفت نکنم به حکم خدا جایم با یزید یک جا است.

اگر بایزید بیعت می کرد تمام زحمات جدش از بین می رفت، این همان یزیدی است که صریحاً منکر پیغمبری و نزول وحی می شد .

«لعبت هاشم بالملک فلا- خبر جاء ولا وحی نزل» وقتی که مزاحمی نمی دید این عقیده را اعمال می کرد، زور است، به زور آثار رسالت را محو می کرد.

نتیجه:

در پاسخ به شبهه به هلاکت انداختن جان عزیز سید الشهدا علیه السلام می گوئیم که :فداکاری و از جان‌گذشتگی مورد پسند خداوند شرایطی دارد که مهمترین آن، این دو شرط است:

۱. فداکاری و از خودگذشتگی در راه و هدفی باشد که عقلای عالم آن را می‌پسندند؛ وگر نه اگر از محدوده عقل خارج شده و داخل در اعمال جنون‌آمیز یا ناخودآگاه شود، مورد پسند خداوند نخواهد بود؛

۲. آن چه در راه او هدیه می‌شود از نظر ارزش، از خود هدیه، دارای برتری و فضیلت باشد؛ مانند گذشتن از مال برای به دست آوردن علم یا سلامتی؛ و یا قربانی کردن حیوانی برای تامین نیاز غذایی انسان. در یک کلام، هرچه هدف والاتر باشد فداکاری در راه آن برتر و کامل‌تر است.

پس قیام امام حسین (علیه‌السّلام) به طور کامل در راه خدا بوده است؛ زیرا و این دو شرط را به نحو کامل داشته است؛ بنابراین تمام فداکاری‌هایی که آن حضرت در روز عاشورا انجام داده‌اند، در راه خدا و مورد رضایت الله بوده است.

آیه هلاکت (یا هر دلیلی که خودکشی را حرام می‌کند) شامل هرگونه خود را به خطر‌ انداختن نمی‌شود؛ و قربانی کردن جان و مال را اگر برای هدفی بزرگ و شریف – مثل آن قیام جاودان امام حسین (علیه‌السّلام) باشد، حرام نمی‌کند؛

چون در فداکاری‌های حضرت شروط فداکاری شریف و از خودگذشتگی مقدس به بهترین نحو موجود است.اگر نبود فداکاری حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشورا، اسلام، قرآن و هر آن‌چه پیامبران در طول تاریخ آورده بودند.

در زیر آوار بدعت‌ها، سیاه‌نمایی‌ها و انحرافاتی که خلفای پیشین به وجود آورده بودند دفن می‌شد و اثری از آن باقی نمی‌ماند؛ همانطور که ادیان گذشته در زیر این رسوبات مدفون شد و اثر درستی از آن‌ها بر جای نماند.

پس قیام امام حسین (علیه‌السّلام) هم عقلائی است و هم هدفی که آن حضرت دارد، از دادن جان و مال و فرزند و در یک کلمه تمام هستی، باارزش‌تر است.

 پی نوشت ها

۱. بقره (۲) آیه ۱۹۵.
۲. قاموس قران ، قرشى ، دار الکتب الإسلامیه ، تهران‏، ۱۳۷۱ ش ، ‏ج ۷ ص ۱۵۹.
۳.توبه ( ۹) آیه ۵۲ -نساء (۴) آیه ۷۴.
۴. المیزان فى تفسیر القرآن‏ ، طباطبایى ‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم‏ ، ۱۴۱۷ ق‏ ، ج ۲ ،ص ۶۴.
۵. بقره- ۱۹۵
۶. مجمع البحرین. ج۳، ص۸۰، ذیل واژه شهد.
۷. آل عمران: ۱۶۹-
۸. ابراهیم: ۲۸-
۹. ر. ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۳۹۷ق، ج ۱، ص ۵۳۴، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ۱۳۷۹، ج ۴، ص ۶۲-
۱۰. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ ش، ج ۲۳، ص ۳۴۹، ۳۵۰، ۳۵۵-
۱۱.ر. ک: الجمعه العروسی الحویزی، عبدعلی. نورالثقلین، قم، مطبعه العلمیه، چاپ سوم، بی تا، ج ۵، ص ۲۴۳-
۱۲. نورالثقلین، همان.
۱۳. ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق، ج ۱، ص ۱۸۶-
۱۴. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الاولی، ۱۴۱۹ ق، ج ۵، ص ۱۹۸-
۱۵. ر. ک: بحارالانوار، همان، ج ۹۷، ص ۵۰.
۱۶. انفال/سوره۸، آیه۱۶..   
۱۷.طباطبائی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۹، ص۴۵.   
۱۸. نور الثقلین ج ۲ ص ۱۳۸
۱۹. تفسیر نورالثقلین.
۲۰. تفاسیر نمونه و نور الثقلین.
۲۱. نهج‏البلاغه، خطبه ۱۲۱.
۲۲.مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۳۶ و ۳۸.
۲۳.مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۳۸-۳۹.
۲۴.مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۳۶.
۲۵.نگاه کنید به:‌ نجفی، جواهرالکلام، ۱۳۶۲ش، ج۲۱، ص۸۹.
۲۶. سوره بینه/۸
۲۷. سوره  بینه/۷و۸
۲۸. اللهوف على قتلى الطفوف(ترجمه فهرى)، ص۱۶۰.
۲۹. بحار الأنوار، ج ۲۴، ص۹۳.
۳۰. سوره حج، آیه ۱۱. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى  حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلى  وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ».
۳۱. زباله، منزلگاهى است معروف، در مسیر کوفه به مکّه، نزدیک منزل ثعلبیّه.
۳۲. تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۰۰-۳۰۱ ; ارشاد مفید، ص ۴۲۴ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۷۴ (با مختصر تفاوت).
۳۳. گردآوری از کتاب: «عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه ‏ها، رویدادها، پیامدها»، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، انتشارات امام على بن ابى طالب(علیه السلام‏)، قم، ۱۳۸۸ هـ.ش‏، ص ۳۶۰.
۳۴. سورهتوبه/ ۳۵.
۳۵.آن که مردن پیش چشمش تهلکه است‏ – نهى لا تُلْقُوا بگیرد او به دست‏ – وان که مردن شد مر او را فتح باب‏ – سارِعُوا آمد مر او را در خطاب‏.
۳۶. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.