وحدت حوزه و دانشگاه و دیدگاه های مرتبط با آن

 برای پیروزی و شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران میتوان به سه عامل کلیدی، یعنی وحدت کلمه، دین و نقش روحانیت متعهد با رهبری قاطع بنیانگذار این حرکت ـ یعنی امام خمینی(ره) ـ اشاره کرد.

#چالشهای#وحدت#حوزه#دانشگاه

البته در مسیر این حرکت عظیم، توطئه ها و جریانهای انحرافی زیادی شکل گرفته اند، که اکثر آنها برخواسته از تحریکاتی است که از سوی قدرتهای بزرگ و یا مهرههای داخلی آنان، خواه معاندان یا دوستان نا آگاه به وجود آمده اند تا به هر شکل ممکن، یکی از سه عامل کلیدی فوق یا هر سه آنها را تضعیف نمایند، اما آنچه تا کنون این توطئه ها را با شکست مواجه ساخته، آگاهی و رشد مذهبی – سیاسی ملت بزرگ ایران بوده، که توانسته، رسالت تاریخی خود را با همه مشکلات، کارشکنیها و فشارهای سیاسی – اقتصادی و نظامی موجود به نحو احسن به پیش ببرد. بنابراین اگر جوهره اصلی انقلاب را برخاسته از جنبه اسلامی و مردمی بودن آن بدانیم، قوام و پایداری این دو نیز در سایه اتحاد و وحدت کلمه همه گروهها و به خصوص حوزویان و دانشگاهیان خواهد بود.
    امروزه بحث پیوند میان حوزه و دانشگاه از شکل شعاری و آرمانی اش فاصله گرفته و مباحث گوناگون و چالشهای فکری بسیاری در این زمینه به وجود آمده است.
    بنابراین همکاری و تعامل نهادهای علمی، به آنها توان و ظرفیت می دهد تا در مسیر تولید علم و نظریه پردازی گام بردارند، لذا تعامل عالمانه و سنجش گرانه میتواند زمینه ساز شکل گیری نوعی روش شناسی بومی گردد، که بتواند با دنیای جدید، مفاهمه و گفت و گو برقرار کند و از اصالت و استواری لازم، برخوردار باشد. از این رهگذر میتوان موضوع پیوند (وحدت) حوزه و دانشگاه را از بحثهای چالش برانگیز و قابل توجه دانست و در نتیجه باید اذعان داشت که دو نهاد حوزه و دانشگاه به رغم مجزا بودن آنها، هدف و کارکرد واحدی را دنبال میکنند و دارای اهداف و کارکرد مشترکی هستند.
   
    وحدت حوزه و دانشگاه در نظرگاه حضرت امام خمینی(ره)
    یکی از محورهای اساسی در اندیشه و خط مشی علمی حضرت امام خمینی(ره) تأکید ایشان بر وحدت همه اقشار، به خصوص حوزه و دانشگاه بود. از این رو به خلاف تصور دشمنان در مکتب نظری و عملی امام (ره) وحدت، یک تاکتیک یا ابزار مصلحتی و مقطعی برای پیشبرد اهداف و مقاصد سیاسی انقلاب اسلامی نبود، بلکه تداوم وحدت، به عنوان پایه های نهضت مبارزاتی ایشان به شمار می رفت.
    امام خمینی در سال ۱۳۴۶ – که هنوز کمترین نشانه ای از تحولات بعدی و شکوفایی نهضت اسلام خواهی ملت ایران متصور نبود ـ در پاسخ به پیام دانشجویان مسلمان اروپا، از پیوستگی دانشجویان مدارس قدیم و دانشگاهها، احساس سربلندی و مسرت نموده و میفرمایند: «از اینکه طبقات جوانان غیور و دانشجوی قدیم و جدید داخل کشور و خارج و روشن ضمیران سایر طبقات ملت شریف و مسلمان از خواب گران بیدار شده و در فکر چاره هستند، احساس مسرت و سربلندی میکنم».
    حضرت امام به خوبی می دانستند که اگر روحانیت معظم نتوانند فهم خود از اسلام را با مقتضیات زمان پیوند داده و با کاروان عظیم دانش بشری، که محمل و مجرای کنونی آن بیشتر دانشگاهیان کشور هستند، ارتباط همدلانه و منطقی داشته باشند، اعتقاد و ایمان نسل آینده را با مخاطره جدی روبرو خواهند ساخت و رسالت خود را نا تمام و عقیم خواهند گذاشت.
     امام خمینی (ره) حوزه و دانشگاه را مغز متفکر و نیروی محرکه جامعه می دانستند، که آماج توطئه ها و تفرقه افکنیهای دشمنان قرار دارند، و همواره لزوم هوشیاری و تهذیب در این دو قشر را مورد توجه قرار داده و در این رابطه میفرمودند: «تکلیف همه ما چیست؟ تکلیف مهمی که متوجه به این قشر است و این قشر؛ یعنی روحانیون و دانشگاهیها و دانشجوها آنکه مغز متفکر جامعه است، همین دو طایفه اند، اینها مغز متفکر هستند، دانشگاهی ها چه آنهایی که از بیرون آمده اند و حالا در سمتهای مختلف مشغول به فعالیت هستند، چه این قشر روحانی که مشغول تحصیل هستند یا از تحصیل فارغ شده اند مشغول ترویج و کارهای دیگر هستند، به عنوان مغز متفکر جامعه میباشند. دانشگاه و حوزههای علمیه روحانیون میتوانند به عنوان دو مرکز برای تمام ترقیات و تمام پیشرفتهای کشور باشند و همچنین میتوانند دو مرکز برای تمام انحرافات و انحطاطها باشند. از دانشگاه هست که اشخاص متفکر متعهد بیرون می آید، اگر دانشگاه به معنای واقعی دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامی باشد؛ یعنی در کنار تحصیلات متحقق در آنجا تهذیب هم باشد، تعهد هم باشد، یک کشور از قِبَل آن میتواند به سعادت برسد و اگر حوزههای علمیه مهذب و متعهد باشند، یک کشور را میتوانند نجات دهند. علم تنها اگر ضرر نداشته باشد فایده هم ندارد. وقتی که یک نظر وسیعی به همه دنیا و همه دانشگاه هایی که در دنیا وجود دارد بیندازیم، تمام این مصیبتها که برای بشر پیش آمده است، ریشه اش از دانشگاه بوده، ریشه اش از این تخصصهای دانشگاهی بوده، این همه ابزار فنای انسان و این همه پیشرفتهایی که در کنار او اخلاق نبوده است، در کنار او تهذیب نبوده است و تمام فسادهایی که در یک ملتی یا ملتها پیدا شده از حوزههای علمیه ای بوده که متعهد به دستورات اسلامی نبوده اند. تمام ادیانی که ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است، علمی که در کنار آن اخلاق و تعهد اسلامی نبوده است، تهذیب نبوده است، دنیا را به فساد کشانده است و دانشگاه، دنیا را میتواند به اصلاح بکشاند».
    در مجموع میتوان بهترین شکل وحدت حوزه و دانشگاه را با عنایت به اندیشه حضرت امام (ره) در توجه به موارد پنجگانه زیر جستجو کرد:
   
    ۱. توجه دانشگاهیان به ریشه های وابستگی نهاد دانشگاه و خود باختگی تاریخی، وابستگی فکری و به دور از هویت و فرهنگ جامعه بودن این نهاد(عنایت به بومی سازی و اسلامی شدن دانشگاه) و تلاش در جهت ارتقای این نهاد علمی.
   
    ۲. توجه حوزویان به ریشه های تحجر و گسترش قلمرو فکری – معرفتی خود متناسب با نیاز انسان معاصر و نیز در راستای پیش فرضها، مبانی دینی و ماوراء الطبیعی مورد نیاز علوم دانشگاهی.به عبارت دیگر، تقسیم کار ساختاری با توجه به مبانی معرفتی علوم طبیعی و انسانی و حوزههای معرفتی فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی.
   
    ۳. وحدت آرمانی در عرصه فعالیتهای سیاسی – اجتماعی به عنوان دو قشر تعیین کننده و سرنوشت ساز فکری – فرهنگی در جامعه.
   
    ۴. توجه به موانع تاریخی و سیاسی – اجتماعی و نیز ایجاد وحدت بین روحانیون و دانشگاهیان با عنایت به نقشهای مورد انتظار جامعه از حوزه و دانشگاه و پرهیز از یک سویه نگری در وحدت.
   
    ۵. عنایت به معنویت و تهذیب نفس در دو نهاد حوزه و دانشگاه در کنار فعالیتهای علمی و پژوهشی.
    آنچه در این نوشتار از اهمیت بیشتری برخورد دار است، توجه به دیدگاه امام(ره) و بررسی آن است. لذا دریافت ما از کلام امام(ره) این است که ایشان به قضیه وحدت حوزه و دانشگاه، بیشتر به عنوان یک واقعیت تاریخی – اجتماعی مینگریستند و عمدتآ از این زاویه به تحلیل آن میپرداختند، تحلیلی که میتوان عنوان «جامعه شناسی تاریخی رابطه حوزه و دانشگاه» بر آن نهاد.
    تأمل در دغدغه خاطر امام (ره) نسبت به وحدت حوزه و دانشگاه، بیان از دل مشغولی و اهتمام بیشتر ایشان به وحدت سیاسی و عاطفی و ارتباط و همبستگی بین روحانی و دانشگاهی و توجه و هشدار نسبت به توطئه های بیرونی و درونی در جهت بر هم زدن این وحدت بوده است و آنچه به طور خاص جلب نظر میکند، مسئله وحدت روحانی و دانشگاهی است تا وحدت حوزه و دانشگاه.
   
    صاحبان اندیشه و چالشهای فکری در ارتباط با وحدت حوزه و دانشگاه
    بطور کلی صاحب نظرانی که در عرصه حوزه و دانشگاه به بحث و چالشهای فکری پرداخته اند به سه گروه ذیل تقسیم میشوند:
   
    گروه اول: این گروه معتقدند که این وحدت هم اکنون شکل گرفته و روند رو به رشدی را طی میکند، سرعت آن به دلایلی دچار کندی شده است، با این وجود و امید به این که در آینده این روند سرعت یافته و مشکلات آن بر طرف گردد.
   
    گروه دوم: این دسته به اصل وحدت می اندیشند، اما در چگونگی تحقق آن، ملاحظاتی جدی دارند، از جمله اینکه معتقدند با گنجانیدن چند درس از معارف اسلامی، اخلاق اسلامی، متون اسلامی و غیره در دروس دانشگاهی نمیتوان از آن به عنوان وحدت این دو نام برد و گفت که وحدت شکل گرفته است، چرا که اساسآ این گروه معتقدند که وحدت حوزه و دانشگاه چیزی فراتر از گنجاندن درس اسلامی در میان درسهای دانشگاهی میباشد.
   
    گروه سوم: این گروه معتقدند اساسآ این دو نهاد؛ یعنی حوزه و دانشگاه، همانند دو خط موازی هستند و هیچ گاه به هم نخواهند رسید و آنچه که هم اکنون در این خصوص؛ یعنی وحدت حوزه و دانشگاه بیان میشود، در حقیقت بحثی آرمانگرایانه است که عینیت نخواهد یافت؛ زیرا این گروه استدلال میکنند که در دانشگاه هیچ پدیده ای اعتقادی، باوری، اندیشه ای، فکری، نظریه ای و معرفتی مطلق نیست و اعتقاد و معرفت در دانشگاه قابل نقد است، در حالی که در حوزه دقیقآ نقطه مقابل این نظریه وجود دارد که بسیاری از معرفتها یقینی و بسیاری از باورها قدسی است. وجود همین چند گروه با دیدگاههای متفاوت، نشانگر نوعی شکاف در این دو نهاد است، که نیاز به ترمیم و اعتماد سازی است.
    بسیاری از اندیشمندان اسلامی معتقدند که یکی از مشکلات جامعه شکاف میان این دو نهاد است و اگر علم و دین در هم ادغام شوند و در اصل، وحدت یابند، بسیاری از مشکلات امروزه اجتماع ما حل خواهد شد؛ زیرا علم بدون دین و معرفت ناقص بوده و دین بدون علم و پیشرفت هم محل پیشرفت ندارد.
    این دسته معتقدند: دانشمند بدون ایمان برای جامعه مضر بوده و عالم دینی بدون علوم روز جای پیشرفت نداشته و برای جامعه سودمند نخواهد بود. در هر صورت وحدت حوزه و دانشگاه یکی از پیچیده ترین مباحث در این حوزه است که نیازمند مطالعه و بررسی در کار گروههای تخصصی و علمی است تا مبانی و اصول وحدت اندیشی به روشنی تبیین و با شناخت آفتها و آسیب ها، زمینه ها و بسترهای لازم برای عینیت بخشیدن به این هدف متعالی فراهم گردد.
   
    وحدت حوزه و دانشگاه از نظرگاه آیت الله جوادی آملی
    درباره وحدت حوزه و دانشگاه بحثهای زیادی مطرح و نظرات مختلفی ارائه شده است که برخی از دیدگاههای مطرح در این موضوع به شرح ذیل است:
   
    ۱. وحدت فیزیکی: این دیدگاه میگوید: باید نظام آموزشی حوزه و دانشگاه در هم ادغام شده و یک ساختار آموزشی واحد ایجاد شود تا بتواند اهداف دو ساختار سابق را تأمین کند.البته عده ای نیز در همین جا به تعدیل این نظریه پرداخته و تنها به تبادل طلبه، دانشجو و استاد میان این دو نهاد بسنده میکنند.
   
    ۲. وحدت سیاسی – اجتماعی: در این نگرش باید با در نظر گرفتن اشتراکات موجود به برطرف کردن سؤ تفاهمها و اختلافات اهتمام کنند و در مقابل حوادث اجتماعی و سیاسی به یک موضع واحد دست یابند.
   
    ۳. وحدت موضوعی: یعنی اینکه باید در دانشگاه علاوه بر رشته های فعلی، به علوم متداول حوزوی نیز بطور تخصصی پرداخته شود. در مقابل، حوزه نیز باید فعالیتهای علمی خود را به مباحث تجربی گسترش دهد. این نوع وحدت با وحدت فیزیکی که در ابتداء به آن اشاره شد، بی ارتباط نیست، چرا که تبادل طلبه و دانشجو میتواند زمینه چنین وحدتی را فراهم آورد.
   
    ۴. وحدت رویکردی: این نظریه – که ما از آن به وحدت رویکردی تعبیر میکنیم – از سوی آیت الله جوادی آملی مطرح شده است. ایشان با نگاهی جامع، مسئله وحدت را در کنار بحث علم دینی و غیر دینی و اسلامی شدن دانشگاهها بررسی میکند.
    ایشان عنصر محوری دینی بودن علم را رویکرد الهی عالم به معلوم می دانند؛ یعنی فیزیک و شیمی وقتی اسلامی است که فیزیکدان و شیمیدان متوجه باشند، که قوانین فیزیکی و شیمیایی را چه کسی آفریده و برای چه آفریده است؟ اسلامی شدن دانشگاهها به اسلامی شدن علوم و فعالیتهای آن است(به معنایی که بیان شد).
    باتوجه به آنچه گفته شد، هر گاه حوزه و دانشگاه به سمت دینی شدن علوم خود گام بردارند به وحدت حقیقی دست یافته اند، چرا که هر دو در یک عرصه مشترک – علوم دینی – فعال هستند و تنها تفاوت این دو نهاد در محدوده فعالیت علمی است. حوزه علمیه در آن بخش از علوم دینی فعالیت میکند که از منبع وحی و نقل؛ مانند فقه، کلام و حدیث و عقل مانند فلسفه و کلام استخراج میشود و دانشگاه نیز به بخش دیگر که از تجربه با کمک عقل و عقلا به دست می آید؛ مانند فیزیک، شیمی و ریاضیات اهتمام می ورزد.
    مرکز فکر، تصمیم گیری، اندیشیدن و راهنمایی کردن اگر متحد و متشکل باشد، آنگاه است که نظیر سلسله اعصاب به همه ابعاد و اعصاب انقلاب اسلامی سرایت میکند و به اتحاد می رسد. بنابراین تا مرکز اندیشه و فکر یگانه و یکتا نشود، راهی برای سرایت وحدت در ابعاد گوناگون نخواهد بود.
   
    وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت و استقلال جامعه اسلامی
    برخلاف دیدگاه مغرضان، وحدت حوزه و دانشگاه نه تنها امری غیر ممکن نیست، بلکه اساسآ ریشه در سنت علمی و پیشینه تاریخی در دین اسلام دارد. اگر امروزه برخی حوزویان به حضور در دانشگاهها و فراگیری علوم دانشگاهی جدید علاقهمند هستند، به آن دلیل است که پیش از این نیز بسیاری از علوم دانشگاهی امروزی بخشهای مهمی از درسها و بحث های گذشته حوزههای علوم دینی را در بر میگرفته است، بسیاری از طلایه داران و بنیانگذاران علوم به اصطلاح جدید که تا به امروز نیز اندیشه های آنان در دانشگاه های مطرح دنیا مورد تدریس و بحث و نظر قرار دارد، از میان همین حوزه های علوم دینی برخاسته اند. وحدت حوزه و دانشگاه هیچ گاه به مفهوم سلب استقلال فکری یا نفی هویت مستقل یکی از این دو نهاد و یا سلطه یکی بر دیگری نیست، بلکه مفهوم اصلی این وحدت در جامعیت دین اسلام است که در تأمین نیازهای بشری بر هر دو بعد مادی و معنوی آن تأکید داشته است که بدون آن آزادی و پیشرفت جامعه اسلامی تحقق نمییابد.
    حضرت امام (ره) در سال ۱۳۴۶ شمسی اختلاف حوزه و دانشگاه را به غفلت و خوابی گران تشبیه نمودند، که بر اثر نغمههای خواب آور عمال استعمار بر ملتهای مسلمان تحمیل گردید و در مقابل، پیوستگی این دو قشر را اولین گام در راه آزادی ملتهای مظلوم و زیر دست و زیر بنای رهایی از دست چپاول گران و عمال آن می دانستند. حضرت امام (ره) ضمن اینکه روحانی و دانشگاهی را مکمل یکدیگر توصیف مینمودند، بر هویت مستقل هر یک نیز تأکید داشته و آن را زیر بنای استقلال جامعه می دانستند و وحدت حوزه و دانشگاه را به مفهوم وحدت و استقلال جامعه اسلامی عنوان کرده که تأمین نیازهای دینی و دنیوی و نیل به توسعه و پیشرفت به آن وابسته میباشد.
   
    حوزه و دانشگاه: راههای وحدت
    یکی از مهمترین و محوریترین راههایی که در رابطه با تحقق وحدت مطرح میشود، گفت و گوی علمی است، بدین معنا که بازگشت به مبانی وحدت و همفکری، در سایه همدلی و گفت و گوی علمی در فضایی صمیمی بوده و پیش داوریها و علقهها بی اساس خواهد شد. پس از انقلاب اسلامی به این بعد، در سطح مطلوبی توجه شده و در سمینارهایی که برگزار شده، نتایج خوبی در جمع بندیها حاصل شده که در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
    -بحث تعامل و وحدت حوزه و دانشگاه از آن سطح ایده آل و آرمانی که در اوایل انقلاب مطرح شده بود خارج گردیده و به واقعیات اجتماعی نزدیکتر و انتظارات و توقعات از این وحدت واقع بینانهتر شده است.
    -موضوع وحدت حوزه و دانشگاه به عنوان یک مقوله اجتماعی در تعامل با مؤلفه ها و عوامل دیگر فکری و اجتماعی قرار دارد.
    – حاکمیت دینی، ساختار آن، اعمال و رفتار حکومت و نیز مسائل اجتماعی حکومت، به مقوله وحدت حوزه و دانشگاه تأثیر فراوانی گذاشته و میگذارد. این هم واقعیتی است که باید به طور منصفانه و واقع بینانه به آن توجه شود.
    – امروزه منازعات سیاسی و جناحی بر مقوله وحدت حوزه و دانشگاه بطور جدی سایه افکنده است.
    – گسترش کمی دانشگاهها و حوزههای علمیه نیز پدیده اجتماعی دیگری است که در بحث حوزه و دانشگاه و وحدت آنها باید مورد تامل جدی قرار گیرد.
    – تحولاتی که در عرصه جهانی شدن یا جهانی سازی در حال رخ دادن است و مسائلی که در عرصه های مختلف فرهنگی ،اجتماعی و دینی وجود دارد و نیز انتظارات جدیدی که حوزه و دانشگاه در قبال این مسائل به وجود آورده است، بالطبع این مسائل و انتظارات جدید نیازمند تلقی کار آمدتری از وحدت حوزه و دانشگاه و اهتمام بیشتری نسبت به این موضوع میباشد.
    مطرح شدن آرمان مطلوب وحدت حوزه و دانشگاه در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عین نارساییها و آسیبهایی که متوجه آن بوده از توفیقات قابل توجهی نیز برخوردار بوده است، که میتوان به برخی از آنها اشاره نمود:
   
    ۱. در حوزه مباحث فکری و آموزشی و پژوهشی، برداشته شدن مرزی که قبل از انقلاب میان حوزه و دانشگاه وجود داشت.
    ۲. کاهش فاصله ای که به لحاظ شیوههای آموزشی، نوع پژوهش و تحقیق بین این دو نهاد وجود داشت.
    ۳. تبادل استاد و دانشجو و شکلگیری گروههای جدید آموزشی و پژوهشی در نهاد حوزه و دانشگاه.
    ۴. شکلگیری و پیدایش رشتههای جدید علمی با نگاه تطبیقی و جامع به دیدگاههای مطرح شده در وحدت حوزه و دانشگاه و نخبگان اجتماعی .
    ۵. در عرصههای فرهنگی، اعتقادی، اجتماعی و مسائل حکومتی.
    بطور کلی قطع نظر از بررسی سیر تاریخی وحدت حوزه و دانشگاه با مرور به تحلیلهای ارائه شده در خصوص محدوده و قلمرو آن میتوان به پنج تحلیل عمده نایل شد که عبارتند از: ۱. وحدت آرمانی – اخلاقی، سیاسی – اجتماعی؛ ۲. وحدت معرفت شناختی؛ ۳. وحدت ساختاری؛ ۴.وحدت ایدئولوژیک؛ ۵. وحدت مبتنی بر تقسیم کار.
   
    الف. وحدت معرفتی
    این دیدگاه با فرض جدایی کامل معرفتی دو نهاد حوزه و دانشگاه عامل اصلی تعارض را جدایی معرفتی و عامل اصلی وحدت را وحدت معرفتی می داند. پیش فرضهای معرفتی، روشهای معرفتی و اخلاق و روحیه جداگانه معرفتی، سه بعد اساسی اختلاف بین این دو نهاد است.
    در بعد پیش فرضها، قداست بخشی به معرفت دینی و بی توجهی به معرفت بشری و بی اعتنایی به صامتیت متون دینی از سوی حوزه، عامل اصلی اختلاف است.
    در بعد روشهای معرفتی، وفاداری حوزه به روشهای عقلی، قیاسی و منطق قدیم و پای بندی دانشگاه به روشهای تجربی، استقرایی و منطق جدید، عامل عمده اختلاف در این سطح است و در بعد روحیه معرفتی نیز حوزه متهم به جزم اندیشی، نقد ناپذیری، خود سانسوری، اسیر خطوط قرمز خود ساخته بودن و محدودیتهایی در تحقق است و دانشگاه معرف آزاد منشی، نقد پذیری، نظریهپردازی، کم رنگ بودن خطوط قرمز،مطلق ناانگاری و پذیرش حدود و نسبیت است.
    بر این دیدگاه شش نقد وارد است:
    – بین علوم و روششناسی آنها مرز قاطعی وجود ندارد، اما بین علوم مختلف طبیعی، اخلاقی و دینی بده و بستان وجود دارد. حتی روشهای تجربی نیز مبتنی بر یکسری مفروضات غیر تجربی و ماوراء الطبیعی هستند که علی الاصول پرداختن به آنها از حیطه علوم تجربی و روشهای تجربی خارج است.
    – این دیدگاه به لحاظ تاریخی پاسخی برای وحدت علوم و علما در حوزههای مختلف تمدن در گذشته و از جمله در تمدن اسلامی ندارد.
    – تقدس گرایی و جزم اندیشی برخی از دانشگاهیان متعصب و پای بند به پارادیم پوزیتیویسم کلاسیک قابل مقایسه با قداست گرایی حوزههای علمیه نیست.
    – در درون دانشگاهها یا حوزه نیز الزام به وحدت روش معرفتی بی معنا و بی وجه است.
    – روحیه نقد و ابطال در حوزه به مراتب بیش از دانشگاههای فعلی ما است، هر چند مطلوب نیست .
   
    ب. وحدت ایدئولوژیک
    سه تعبیر در ذیل وحدت ایدئولوژیک مطرح شده است:
    ۱. علت عدم وحدت، دو گانگی بنیان علوم دانشگاهی و علوم حوزوی است. بنیان علوم دانشگاهی بر پایه الحاد و هوی و هوس است و بنیان علوم حوزوی بر پایه تفکر و ایدئولوژیک اسلامی است.
    ۲. عامل وحدت، تأکید دانشگاه و علوم دانشگاهی بر تسلط بر جهان و ازدیاد قدرت مادی است و هدف نهاد حوزه دستیابی به حقیقت هستی است.
    ۳. عامل عمده اختلاف، دیدگاه وعلائق ایدئولوژیکی گروهی است که در ورای مبانی منتسب به علوم پنهان است. این تعبیر علت اصلی اختلاف را تلاش گروهی از جامعه برای استفاده از ابزار موجه علوم تجربی برای پوشاندن علائق ایدئولوژیکی فرد می دانند.
   
    نقد وارده بر تعبیر اول و سوم:
    – قلمرو دین اسلام قابل تسری به تمام علوم بشری نیست.
    – با این تعبیر به ویژه تعبیر اول، بنیانهای مستقل عقلی و فرا دینی فرو می ریزد و انسانها قادر به درک و فهم مشترک از عالم نخواهد بود.
    – با این تعبیر داد و ستد میان فرهنگهای مختلف بی اعتبار خواهد شد.
    – با فرض غلبه ایدئولوژی بر تمام یافتههای علمی، خود این عبارت نیز ایدئولوژیک تلقی شده و از بنیان زده میشود.
   
    نقد وارده بر تعبیر دوم:
    – تمایز ماهوی علوم انسانی فاقد اعتبار است.
    – این تعبیر پیوستگی علوم مختلف الهی، فلسفی، متافیزیک و تجربی را نادیده می انگارد.
   
    ج. وحدت ساختاری
    بر پایه این دیدگاه، هماهنگی سازمانی بین دو نهاد حوزه و دانشگاه امری ضروری است. اگر خواهان وحدت بین این دو نهاد هستیم، باید از وحدت و ادغام سازمانی استقبال کنیم .طرد نقاط ضعف هر دو نهاد و نیز تلفیق بر آینه نقاط مثبت هر دو نهاد، راه رسیدن به سازمانی برجسته، فعال و فراگیر است. این دیدگاه با استناد به شواهد تاریخی که مدارس علمیه عهده دار علوم مختلف بوده اند، به دنبال ادغام فوق به منظور رفع دوگانگی نهادهای علمی است.
    بر این دیدگاه به طور عمده سه نقد وارد است :
    ۱. این دیدگاه ابزارگرا و غافل از محتوا گرایی درامر وحدت است.
    ۲. با توجه به تقسیم کار علوم و معارف مختلف بشری، ادغام ساختاری، نه مطلوب است و نه امکانپذیر.
    ۳. با توجه به واقعیت تاریخی اختلاف بین حوزه و دانشگاه، این ادغام به نفع هر کدام تمام شود، به تشدید خصومت و اختلاف خواهد انجامید.
   
    د. وحدت مبتنی بر تقسیم کار
    این دیدگاه به چند روایت عمده اشاره دارد که هر کدام میتواند ضمن پرده برداری از ابهامات موجود گامی در جهت ریشه یابی اختلاف و حتی الامکان ارائه نوعی پیشنهاد برای رابطه و وحدت باشد.
    – با استفاده از مباحث فلسفه تعلیم و تربیت، تعیین بایدها و نبایدها، اهداف و غایات آموزشی توسط حوزه به عنوان متولیان اصلی استنباطات دینی و فعالیت علمی و پژوهشی دانشگاه در ذیل این غایات و جهات دینی، که البته مستلزم گسترش قلمرو معرفتی حوزه و تحول متدولوژیک در شیوه استنباط متناسب با شرایط زمانی و مکانی است. در خصوص برنامه ریزی اجتماعی نیز طرفداران این نظریه معتقدند حوزه جهات کلی اجتماعی را استنباط کند و برنامه ریزان اجتماعی بر اساس این اهداف برنامه ریزی نمایند.
    از سوی دیگر در جای خود در مباحث فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی بحث میشود که علوم مختلف ؛ اعم از طبیعی و انسانی ابتناء بر یکسری مفروضات ارزشی، ایدئولوژیک، هنجاری و انسان شناختی دارند که اگر به دنبال علوم دینی باشیم حوزه میتواند علاوه بر رسالت تبلیغی و وظیفه شناسی خود، در شفاف کردن برخی از مبانی غیر تجربی علوم مختلف نیز نقش داشته باشد. با توجه به ابعاد هنجاری نظریه های اجتماعی، این وظیفه حوزه است که ابعاد هنجاری دینی و متناسب با جامعه و تمدن اسلامی را در اختیار دانشگاهیان قرار دهد.
    – اخذ فرهنگ از حوزه و تفکر از دانشگاه و ابزار حرکت با دولت؛ به عبارت دیگر جهتگیری حرکت با حوزهها، تنظیم و کنترل این حرکت و انطباق آن با مقتضیات زمانی با دانشگاه و ابزار حرکت با دولت است.
    – با فرض انحصار موضوع شناسی در موضاعات مستحدثه و تخصصی به دانشگاه و حکم شناسی به حوزه، موضوع شناسی با دانشگاه و استنباط احکام این موضاعات با حوزه. چون موضوعات تخصصی کلی هستند و شناخت آنها احتیاج به تخصص دارد، فقیه باید برای شناخت این گونه موضوعات به مشاوران موضوع شناسی و متخصص مراجعه کند و نظرات ایشان را در تعیین مشخصات موضوع و چگونگی اجرا و پیاده کردن احکام آنها جویا شود. برای مثال با توجه به دو اصل دینی وجوب حفظ مصلحت مسلمین یا قانون لاضرر و لا ضرار، تشخیص اینکه در امور مخلتف مصلحت چیست و چگونه باید تأمین شود و یا اینکه چه چیزی مضر است و چگونه باید از آن اجتناب کرد، در حیطه درک متخصصان است .
    – با فرض یکی نبودن مبانی معرفتی علوم حوزوی و دانشگاهی، حوزهها متولی اصلی علوم انسانی باشند و دانشگاهها متولی اصلی علوم طبیعی. دانشگاهها به علوم دقیقه بپردازند و اهتمام به علوم انسانی در انحصار حوزهها باشد.
    – با این فرض که دایره تواناییهای دین صرفآ مسائل، اخلاقی و فردی است و ابعاد اجتماعی دین تنها از طریق دغدغه زندگی افراد یک اجتماع تجلی مییابد، حوزهها عهده دار وظایف فردی و اخلاقی باشند و مسایل مربوط به برنامه ریزیهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در انحصار دانشگاهها و مباحث کارشناسی آنها باشد.
    به نظر می رسد که روایت اول، معقولتر، مطلوبتر و متناسبتر با تجربه بشری و تحولات معرفت شناختی و بده و بستان بین علوم مختلف است.
   
    حوزه و دانشگاه: موانع و چالشهای وحدت
    برخی مواضع و اظهارات در خصوص موانع و چالشهای وحدت حوزه و دانشگاه حکایت از تحرکات هدفمند یا غیر هدفمندی است که نوع نگرش متقابل این دو نهاد را نسبت به هم خدشه دار ساخته و موجب فاصله آنها از یکدیگر شده است. در بعد حوزوی میتوان به گرفتار شدن حوزویان در مسائل نظری محض حوزوی و دوری از مسائل روز و بی تفاوت بودن حوزویان نسبت به ارشاد اقشار مختلف جامعه اشاره کرد، که انتظار حوزویان از دانشگاهیان این است که خود به سراغ آنها بیایند، در حالی که این حوزویان هستند که باید به سراغ دانشگاهیان بروند.غرق شدن دانشگاهیان در کارهای علمی، درس، نمره، مدرک و بی توجهی آنها به اهداف سیاسی، اجتماعی و… در کشور، بی توجهی دانشگاهیان به نقش سازنده حوزویان و تاثیر زیاد آنان در بسیج مردم از بعد دانشگاهی به عنوان عامل عدم تقرب وحدت حوزه و دانشگاه مطرح است.
    اما باید اذعان داشت که مبنای فلسفی و تئوریک این دو قلمرو نیز میتواند مانع وحدت دو نهاد شود؛ زیرا به دلیل اختلاف در نوع علم و روش علم، شاهد عرضه دو نوع جهان بینی متفاوت نسبت به مسائل موجود هستیم. بنابراین درک نادرست از رابطه منطقی و مطلوب علم و دین را باید از موانع مهم ناهمسازگاری حوزه و دانشگاه بر شمرد، درک نادرستی که کاملا قابل اصلاح و ترمیم میباشد.
    نارسایی زبانی را نیز باید به عنوان مانع مهم در جهت تفاهم حوزه و دانشگاه دانست. تخصصی شدن علوم و پررنگ شدن مرزهای موجود بین علوم الهی – انسانی و علوم تجربی، به طور طبیعی زبانهای متفاوتی را ایجاب میکرد. امروزه نه تنها این دو حوزه کلی واجد دو زبان متفاوت هستند، بلکه حتی در داخل این دو حوزه هم، علوم مختلف زبانهای خاص خود را دارند و این موضوع به راحتی در حجم سنگین اصطلاحات تخصصی علوم و فهم آنها واضح است.
    البته نباید نقش تفرقه افکنان را در جهت عدم وحدت حوزه و دانشگاه نادیده گرفت؛ چه دشمنان خارجی مشترک حوزه و دانشگاه که منافع فراوانی را در ایجاد اختلاف بین این دو جستجو میکنند و چه استبداد داخلی در دوره معاصر و چه عناصر رادیکال و خشک مغزی که احیانآ در حوزه و دانشگاه اختلاف خانوادگی را به کوچه میکشانند و محیط اجتماعی را برای مقابله با یکی از این دو مرکز مقدس تحریک میکنند.
    وحدت حوزه و دانشگاه به مفهوم وحدت و استقلال جامعه اسلامی است که تامین نیازهای دینی و دنیوی و نیل به توسعه و پیشرفت به آن وابسته است.به یقین وحدت حوزه و دانشگاه هیچ گاه به مفهوم سلب استقلال فکری یا نفی هویت مستقل یکی از این دو نهاد و یا سلطه یکی بر دیگری نیست، بلکه مفهوم اصلی این وحدت در جامعیت دین اسلام است که در تأمین نیازهای بشری بر هر دو بعد مادی و معنوی آن تاکید داشته است، که بدون آن آزادی و پیشرفت جامعه اسلامی تحقق نمییابد.   

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.